
شیما مسائلی
نزدیک به ۱٫۵ ساله در بلاگِ مدیر نوشتههای کارآفرینی و مدیریت منتشر میکنم. کتاب ترجمه شده اولم با عنوان "فروشگاهی برای همه چیز: جف بزوس و عصر آمازون" منتشر شده. امیدوارم از خواندن این کتاب لذت ببرید.
خلاقیت
در برخی جوامع یک باور فرهنگی مرسوم دربارهی افراد خلاق و نوآفرین این است که چنین افرادی به لحاظ روانی ثبات شخصیت کمتری نسبت به دیگران دارند. اسکات فیتس جرالد در مقالهای با عنوان The Crack-Up در سال ۱۹۳۶ دربارهی جزئیات مقابله خود با افسردگی و اعتیادش به الکل نوشته است. تنها ۴ سال قبل از این ماجرا بود که روانپزشک آلمانی، ویلهلم لانگ آیشباوم (Wilhelm Lang-Eichbaum)، با بررسی ۸۰۰ “نابغه” دریافت که این افراد بیشتر مستعد “تنشهای عصبی” نسبت به افراد عادی هستند.
در تحقیق دیگری که در سال ۲۰۰۵ انجام شد ۳۰ نفر از نویسندگان برجستهی موسسه آیووا رایترز ورک شاپ (Iowa Writer’s Workshop) با ۳۰ تن از افراد دارای سطح هوش (IQ) مشابه و پیشرفتهای تحصیلی قابل قیاس مقایسه شدند. در آن تحقیق نویسندگان و بستگان نزدیک آنها نرخ بالاتری از اختلالات شخصیتی نشان دادند. شاهد دیگری بر این مدعا بررسی شخصیت ۱۱ برنده جایزه نوبل ادبیات آمریکاست. ۴ نفر از آنها “اعتیاد به الکل” داشتند و یک نفر “مشکوک به اعتیاد الکل” بوده است.
در سال ۲۰۱۲ مطالعهای آماری مشخصا وجود ارتباط بین خلاقیت و نوآفرینی با بیماریهای ذهنی را نشان داد و در ژورنال سایکایتریک ریسرچ (Journal of Psychiatric Research) با عنوان “بیماری ذهنی، خودکشی و خلاقیت: مطالعه جمعیت شناختی ۴۰ سال آینده” چاپ شد. در این تحقیق ۱٫۲ میلیون جمعیت بیماران ثبت شدهی ملی کشور سوئد به عنوان نمونه، با کل جمعیت سوئد مقایسه شدند.
نتیجه تحقیق چنین بود
متخصصان نوآفرین و خلاق ۸ درصد احتمال بالاتری برای ابتلا به اختلال دوقطبی نسبت به کل جمعیت داشتند. این تحقیق دربارهی بازیگران (شاغلان تمام حرفهها از عکاسی تا طراحی رقص) و دانشمندان (اساتید و محققان) صادق است. عجیب ترین نتیجه این تحقیق وجود چنین همبستگیای در بین نویسندگان است. نویسندگان ۱۲۱ درصد احتمال ابتلا به اختلال دوقطبی بیشتری نسبت به کل جمعیت داشتند. علاوه بر این سیمون کاگا (Simon Kyaga)، یکی از محققان این پژوهش بنیادی، بیان میکند که نویسندگان به طور قابل توجهی نرخ آماری بالاتری در اختلالات اضطراب (۳۸ درصد اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم) نشان دادند. نرخ اعتیاد به الکل، اعتیاد به دارو و خودکشی نیز در میان نویسندگان افزایش داشته است (در این لینک میتوانید سخنرانی او دربارهی این تحقیق را از سایت یوتیوب ببینید.)
اما دقیقا چه اتفاقی میافتد؟
چرا طبق این تحقیق مشخصا افزایش احتمال ابتلا به بیماری دوقطبی شایع تر بود؟ سیمون کاگا در اینباره توضیح میدهد که اول لازم است به مشکل اساسی در تعریف خلاقیت رجوع کنیم. او از سه جنبه به این موضوع میپردازد: شخصیت (ویژگی کنجکاوی مرتبط با خلاقیت)، فرآیند (آنچه در در مغز هنگام بروز خلاقیت اتفاق میافتد) و نتیجه. به طور خلاصه او بیان میکند که خلاقیت به معنای تولید هر چیز جدید و معنادار است. مشخصا خلاقیت وابسته به تفکر افراد است. اما این تحقیق نشان میدهد که هرچه خروجی کار فرد خلاق بیشتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که به ایدهای خلاق تر و انقلابی تری برسد.
کاگا میگوید: “اگر شما اختلال شیدایی (Manic) داشته باشید، هم تعداد کارهای بیشتری انجام میدهید و هم به ایدههای بیشتر و بزرگتری میرسید“. با وجودی که امکان دارد محصول خلاقیت یک فرد دارای اختلال شیدایی چندان قابل توجه نباشد، اما تیم کاگا یک رابطه همبستگی بین اختلال دوقطبی و جاه طلبی نیز پیدا کرد. اگر شما واقعا جاه طلب باشید به این معناست که به صورت فعالانه در تلاش برای تولید کاری جدید و معنادار هستید. به بیان دیگر هنر شما محصول عدم توانایی شما در ثبات شخصیت است.
نوشتههای با آنچه میخوانید
اما این مسئله هنوز نشان نمیدهد که چرا نرخ اختلال دوقطبی در نویسندگان بالاتر است. تحقیق کاگا نشان داد که نویسندگان در ابتلا به بیماریهای روانی، از اختلالات اضطراب گرفته تا اعتیاد به الکل، واقعا پیشتاز هستند. فرضیه کاگا در توضیح این مسئله چنین است که نویسندگان به طور ویژه بیشتر به دلیل عوامل محیطی تحت فشار هستند. او میگوید: “زمانی زیادی طول میکشد تا یک نویسنده مطلبی منتشر کند و همچنین زمان زیادی طول میکشد تا بازخور آن را دریافت کند. در حالیکه مدت انتظار در مشاغل دیگر در این حد نیست”.
کاگا نیز مخالف این دیدگاه است که افراد به صورت بیمار یا سالم دیده شوند، چراکه حتی “بیماری” هم جنبههای مثبتی دارد. او میگوید: “ویژگیهای زیر بنایی این بیماریها میتواند امتیازاتی برای افراد ایجاد کند، مانند خلاقیت“. به همین علت کاگا معتقد است که پزشکان پیش از تجویز درمان دارویی باید تبعات بیماری را مورد بازنگری قرار دهند. کاگا در مقام آگاهی بخشی میگوید که برخی پژوهشها اذعان میکنند خروجیهای خلاقانهی بیمارانی که از داروی لیتویوم (داروی معمول برای درمان بیماری دوقطبی) استفاده کردهاند افزایش یافته است. او به عنوان مثال به یکی از مقالات قدیمی در این زمینه اشاره میکند که در سال ۱۹۷۹ در مجله British Journal of Psychiatry منتشر شد. این مقاله به بررسی تاثیر درمان لیتیوم بر ۲۴ هنرمند دارای اختلال دوقطبی (شیدایی- افسردگی) پرداخته و نیمی از این نمونه بعد از این درمان افزایش بهره وری هنری را گزارش کردهاند.
کاگا میکوید: “درمان باید بر مبنای آزمایشهای بالینی باشد و چنین آزمایشهایی مستلزم دیتابیسهای عظیمی از اطلاعات است؛ مثلا ۱٫۲ میلیون نفر سوئدی در این آزمایش”.
راهکارها و درمان
بهرحال سوالی که به دنبال نتیجهی این تحقیق سوئدی ایجاد میشود اینست که راهکارها و درمان این معضل چیست؟ آیا چنین تشخیصی میتواند روشهایی که پزشکان به کمک آنها به بیماران خود کمک میکنند را تغییر دهد؟ کاگا با قطعیت بیان میکند که: “بله، تعداد بیماران محدود به تعداد بیماریهایی که تشخیص داده میشود نیست و نتایج این تحقیق هم همین را نشان میدهد”.
جوشا والترز (Joshua Walters)، کمدین مبتلا به اختلال دو قطبی، در مقابل تمام تماشاگران سخنرانی TED بین مرز “بیماری” ذهنی و “توانایی” ذهنی حرکت میکند. او در این سخنرانی طنز و معناگرا سوالی را مطرح میکند: نقطهی تعادل میان درمان دیوانگی و مرز خلاقیت کجاست؟ تماشای این سخنرانی را به همهی علاقه مندان پیشنهاد میکنم.
نام و ایمیل خودتان را وارد کنید تا در خبرنامه بلاگِ مدیر عضو شوید
ما مخالف سرسخت هرزنامه (اسپم) هستیم
لطفا ایمیل خود را تایید کنید تا عضویت شما در خبرنامه نهایی شود
یک ایمیل حاوی لینک فعالسازی به شما ارسال شده است